عکس عَطرِ او آمد وعالَم نَفسی تازه گرفت..
سَـــــلویٰ
۲۰۶
۳.۲k

عَطرِ او آمد وعالَم نَفسی تازه گرفت..

۳ بهمن ۰۰
سید به غسل جمعه بسیار اهمیت میداد.و سعی میکرد هیچ موقع غسل جمعه را ترک نکند.
یک روز جمعه به همراه با دوستش به حمام عمومی میروند.
سید چند انگشتر داشت. یکی از آنها از همه زیباتر بود.که ظاهرا انگشتر هدیه ازدواج سید بود.
خلاصه با دوستش آب بازی میکردند.
که یکدفعه دوستش لگن آب سردی به طرف سید پاشید.
سید جا خالی داد.اما اتفاق بدی افتاد.
سید با چهره رنگ پریده به دنبال انگشتر میگشت.
ولی شدت آب بقدری بود که انگشتری که سید به آن علاقه داشت .آب آن را به چاه برده بود.دیگر کاری نمیشد کرد.
با مسئول حمام هم صحبت کردیم ولی بی فایده بود.

دوستش به شوخی به سید میگوید این به دلیل دلبستگی تو بود.😍
تو نباید به مال دنیا دل ببندی.
سید گفت.راست میگویی.ولی این هدیه همسرم بود.خانمی که ذریه حضرت_زهرا س است.
اگر بفهمد که اوایل زندگیمان هدیه اش را گم کرده ام..بد میشود.
خلاصه سید خیلی ناراحت بود.
دو روز از اون اتفاق گذشته بود.

🌸دوستش با کمال تعجب نگاه به انگشان سید میکند.
میبیند دقیقا همان انگشتری که آب در چاه انداخته بود.
دقیقا همان انگشتر بود. انگشتری که به چاه فاضلاب حمام رفته بود.و هیچ راهی هم برای پیدا کردن مجدد آن نبود.

ولی الان همان انگشتر در دستان سید بود.
🌸دوستش سید رو قسم میدهد که چی شده⁉️

ولی سید ساکت بود.
ولی این چیزی نبود که دوستش به این سادگی از آن بگذرد.
دوستش سید را قسم به حق مادرش #حضرت_زهرا میدهد.
سید مکثی میکند.و به دوستش میگوید تا زنده هستم جایی نقل نکن.حتی اگر توانستی بعد از من هم به کسی چیزی نگو.
چون تو را به خرافه گویی و ... متهم میکنند.

سید میگوید

🌸من آن شب با ناراحتی به خانه رفتم.و مراقب بودم همسرم دستم را نبیند.

قبل از خواب به مادرم ( حضرت زهرا س ) متوسل شدم.
گفتم: مادر جان بیا و آبروی مرا بخر.😔

طبق معمول سوره واقعه را خواندم و خوابیدم.
نیمه های شب برای نماز شب بلند شدم
مفاتیح من بالای سرم بود.مسواک و تنها انگشترم را روی آن گذاشته بودم.
موقع برخواستن مفاتیح را برداشتم و به بیرون اتاق رفتم . وضو گرفتم و آماده نماز شب شدم.
قبل از نماز به سمت مفاتیح رفتم.تا انگشتر را در دست کنم.
یکباره و با تعجب دیدم که دوتا انگشتر روی مفاتیح است.

وقتی با تعجب دیدم انگشتری که در چاه حمام گم شده بود .روی مفاتیح قرار داشت.
دقیقا با همان نگیتی که گوشه اش پریده بود.😍😄
نمیدونی چه حالی داشتم!!!...

سید این خاطره شهید والامقام..حاج سید مجتبی علمدار..
شادی روحشون
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

ممنونم عزیزان همراه..
کیکمون یه کیک چهار تخم مرغی هست که من بعد پخت با شکلات اب شده ومارشمالوی ریز شده تزئین کردم..ممنونم از محبت نگاهتون


روز میلاد مادر سادات ،روز بزرگداشت مقام مادر،روز زن
بر همتون مبارک عزیزان
🌹🌹🌹❤️🌹🌹🌹
...